اینکه خوبه دوستم مادرش اینقدر عذابشمیداد چون مجرد بود حتی بهش میگفت کی میمیری
طفلی از دستشون با یکی عقد کرد بعد فهمید مشکل روانی داره
خانواده ی معتاد و افتضاحی هم داشت با بدبختی جدا شد
زندگیش شد آخرت یزید اینقدر ک مادرش نیش بهش میزد تهشم زن ی مردی شد ک زن و بچه داشت زنش ام اس داشت مرده هم بداخلاق بود هم سروگوشش میجنبید هم زنه رو از همه جا کات کرد و با همه دوستاش و اینا ارتباطش رو قطع کرد
فکر کن برا مهریه همچین ب خواهر زنش پریده بود هرچی از دهنش دراومده بود گفته بود ک نگو تهشم خواهر زنه رفته بود عذرخواهی کرده بود