یادمه اومده بود خونموم قبلش بابام گفت ای بابا این اومد هنوز.
بعد وقتی اومد خونمون منم نه برداشتم نه گذاشتم گفتم ک زندایی تو اومدی ببام خوشش نیومده ولی من انقدر ذوق کردم بابام ک کلا رفت دستشویی بیرون نیومد تا تا موقعی ک رفت مامانمم و زنداییمم کلا خودشونو میزندن به در و دیوار منم میگفتم خوب بابا چرا همچین میکنید چیزی نگفتم ک🤣🤣