من جایی کار میکنم فقط من خانمم بعد هوا خیلی سرد بود بابامم ماشینش خراب شده بود همکارم گفت میرسونمت من و سه تا همکار آقام که آدمای خوبی هم هستن سوار ماشین شدیم تا من رو برسونن خونه پدر بزرگم بعدش سر کوچه عمم رو دیدم گفتم ای واای حالا میگه اینا کین بعد رفتیم جلو در عموم داشت ماشینو میزد تو گفتم برو جلو الان میگه اینا کین بعدش خدافظی کردم و کلی خحالت کشبدم گفتم چرا اونطوری گفتماخه