با مادرم میخوایم بریم دکتر ی ساعت دیگه
اما اصلا نگفت میام دنبالتون هوا سرده تنها نرو ماشین ک هست منم خونم
بخاطر اینه میگم شوهرم یه شب موقع شام مادرش زنگ زد گفت بیا دنبالم خونه دوستش بود تنها خودش دست از غذا کشید رفت دنبالش
اما الان زنش با مادر مریضش میره دکتر نگفت زنگ بزن بیام دنبالتون
خیلی نارحتم اصلا ی جوریم چیز خاصی ک نخواستم مارو میبرد خودش برمیگشت منو مادرم اونجا مینشستیم تا نوبتمون میشد