بیاید بگم شوهر عوضیم چ حرفایی تو این موقعیت بهم زده توروخدا بیاید

بچه ها من کمتر از یکماه پیش شیراز پیش خانوادم بودم همون موقع هم بابام زیاد حالش خوب نبود حالا یک هفته ای هست ک کم غذا شده تماس تصویری میگیرم اصلا حال نداره حرف بزنه خیلی ضعیفتر شده همون موقع با گریه ب شوهر کثافتم ز زدم ک دلم پیش بابامه میخوام برم برام بلیط هواپیما گرفت فرداش کنسل شد ولی گفت مرخصی میگیره برای یلدا میبرتمون حالا از دیشب میگه سختمه راه دوره و برای ی روز برم بیام گفتم چی شد یهو گفت هیچی میریم ولی واقعا سخته حالا امروز با خواهرم ز زدم گفتیم سفره یلدا بچینیم عکس یادگاری بندازیم گفتم وای من لباس خوب ندارم ز زدم ب شوهرم گفتم بریم لباس بخریم عوضی برگشته میگه معلومه حال بابات بد نیست گریه اون روزت کجا دل خوش الانت کجا مگه نمی‌گی میری پیش بابات دیگه این کارا چیه من هشت شب میام کجا برم اون موقع من پول ندارم تو هر دفعه هوس کنی بری بفرستمت بری با لباس جدید کسی ک باباش حالش بده دنبال لباس و شب یلدا نیست گفتم ما شبیه شما نیستیم مگه چی شده زانو غم‌بغل بگیریم بخاطر دل بابام دور هم جمع میشیم عکس بندازیم ب تو چ مربوط این موضوع ..خیلی اعصابم خورد شد انقد گریه کردم چشمام میسوزه معلومه از اول دلش نبود برم