دوستم پیشم اعتراف کرد که با پسر دایی شوهرش
و برادر شوهرش متاسفانه باهرکدوم یه تایم کوتا درارتباط بوده بعدم میگه از شوهرشم متنفره میگه میخاد سربه تنش نباشه امکان طلاق نداره خانووادش گفتن میکشیمت اسم طلاق ببری خیلی تعصبی ان و از طایفه های عربن
دوستم از خیانتاش پشیمونه ومیگه ازش سواستفاده شده اما دیگه هیچجورم مهری به شوهرش نداره از اولم میگه نداشتم شبوروز گریه میکنه میگه گناه کردم ؛ منم نمیدونم چی بهش بگم هی میگم مهم نیست درست میشه بعدم ادم ساده وبیچاره ایه