خونمونو دادیم بازسازی کامل معمار گفت نهایت یک ماهه تحویلتون میدم ماهم به حساب یک ماه اومدیم خونه مامانم،خودشون گفتن بیاین اینجا خدایی جای دیگه هم نداشتیم خونشون بزرگم هس وضعشونم خوبه ماهم خرید براشون میکنیم،تازه جفتمونم بیشتر سرکاریم غذاهم سرکار میخوریم
حالا این معمارم انقد داره لفتش میده میگه ۲۰روز دیگه کار داره، از اونطرف ماه دیگه عروسی خاهرمه کلا دوتا بچه ایم
این مدت انقدددد تحت فشار بودم از تبعیض هایی که بین من و خاهرم شد تو ازدواجمون، چون خونشون بودم در جریان همه جزئیات بودم
از اونطرف مامانم دیشب میگه من ماه دیگه مهمون دارم واسه عروسی دیگه نمیشه اینجا بمونید بگو خونتونو تحویل بده برین خونتون
انقد دلم گرفت که گریه کردم شوهرمم هی میگفت چی شده نمیدونستم چی بگم بهش گفتم هیچی یکم از شرایط خسته شدم