۱۲ ساله ازدواج کردم فقط برای فرار از دسته این آدم ب قرآن چشم نداره ی لقمه نون راحت بخورم فقط کافیه ببین من لبام میخنده سریع میره دنبال دعا گرفتن و جادو جنبل اینو هزار بار دیدم تو خونه مامانم ک دعا بوده و اسم من و شوهرم و هرگس ب من وصله نوشته روش مثلا ی ماه پیش داشتیم درخت حیاط رو حرص میکردیم تو درخت نارنج ۲ تا دعا شوهرم پیدا گرد چقدر احترامش میذاریم و ب روش نمیاریم . ولی اون اصلا انگار اینجوری بار آمده آدم حسود خطرناکه چه مادرت چه هرکس دیگه . الانم من با هزار بدبختی قرض چشام ضعیفه میخام لیزیک کنم این هفته ۴ چشام . مامانم میگه دعوتیم خونه داییم باید بیای حتی با چشای بسته زشته . جالا چی میخواد درست کنه دایی وصع خوب ما کشک بادمجون . میگم آقا چشمام مهمتر یا مهمونی تلفن قطع میکنه ای خدا منو نجات بده