چند ماه پیش هم طلاهامو فروختم شهر پدرشوهرم اینا زمین خریدیم ک عید رفتیم اون شهر خونه بسازیم مثل بقیه داداشاش. ک شوهرم الان زده زیرش میگه نمیسازم خونه رو
خونه بابام هست چرا باید بسازم وقتی اون هست
و همیشه خدا یعنی از بعد عروسی این مشکل رو داشتیم وگرنه قبل میگفت حتماااا میسازم. بعد عروسی کلا یه آدم دیگ شد
و همیشه بحث مونه ک باید عید رفتیم بسازی خونه مون رو هر بار یه چی رو بهونه میکنه میگ نه
یه بار میگ پول ندارم
تا پول جور میشه
میگ فلان چیز اونم حل شه یکی دیگ
اخربن بارم امروز صبح بهم گفت خودتو جررر بدی هم من از مامان و بابام جدا نمیشم تنهان
میگم داداشاتم هستم اونا چرا نمیگن
میگ من به اونا کاری ندارم ب من چه
الانم قهریم
چیکار کنم بچه ها
چجوری برخورد کنم؟
با دعوا پیش برم جوابه یا با ارومی جوابه؟؟؟؟
دیروز صبح دعوا کردیم گفتم پس منم طلاق میگیرم گفت هر جور راحتی
و کلی مسخرم کرد و خندید ک کم داری و فلان
دیشب جامون رو جدا کردیم اومدم با بچه هام خابیدم
چیکار کنم با چه رفتاری پیش ببرمش