همش میگن حیف به خدا چه می‌دونم یادگاری
وقتی نیستن زنگ بزن این اوراقی که تو دیوار زدن همه چی میخرم جمع کن کن تمیز کن نهایتش ی ماه غر میزنن
مثل مامان من. هرچی سس و پنیر میخوره ظرفشو نگه میداره میگه ب کارم میاد.خب برو ظرف پلاستیکی بخر .این اشغالا چیه جمع میکنی
مامان من نه در این حد
ولی کمترش رو داشت
انقدر من غر زدم دیگه گذاشته کنار
یه جور استرس و اضطراب دارن از لحاظ روانشناسی ، نگران اینده ان و اذوقه جمع میکنن..
می‌دونم عزیزم من چند وقت پیش یکی از النگوهامو فروختم سطل آشغالی ها و دمپایی ها و یسری چیزا خریدم واسه مامانم کهنه هارو ریختم تو گونی بردم سر خیابون انداختم آشغالی
مامانم پول داره ولی فقط فکر اینه که یخچالش همیشه پر باشه
با دعوا میبرمش آرایشگاه همش میگه نمیخواد من پیرم و از این حرفا
من اینقدر میندازم بره که گاهی لازمم میشه ولی نیس
ولی بازم بدم میاد از آشغال و وسایل اضافه
یه روز که خونه نیستن با خواهرت همرو جمع کنین بریزین دور بعدم از محل دور شین یکم غر میزنن کم کم یادشون میره
امیدوارم حیاط نداشته باشید وگرنه اون یه بدبختی جداست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز