شوهرم میگه وقتی کوچیک بودم خیلی دعوایی بودم بچه ها که با سنگ بازی میکردن منم سرمو میبردم که سنگها از طرفشون بخوره تو سرم بدشم چنان دعوایی میکردم همشون می زد م یه بارم میگه داشتم برای خودم خونه میساختم با سنگ بدش عمه ام اومده بریم خونه منم نرفتم عمم گرفته خونمو خراب کرده منم با سنگ زدم تو سرش ،سرشم شکست 😁😁😁
تف تو بزرگیش و‌کوچیکیش و نوزادیش
شاش گوسفند تو زندگینامش
همینقدر بگم که گربه گرفته بود انداخته بود تو کتری بزرگ با دوستش برده بودن گذاشته بودن رو آتیش ک ببینن این نتیجش چی میشه
یا فرار می‌کرد میرفت بالای دیوار مدرسه خواهرش رو دیوار می‌رقصید مدیر می‌گرفت میزدتش
یبارم شیشه عطر رو نفت کرده بود توش میرفت پیش دوستاش بهانه عطر زدن پر نفتشون می‌کرد...🤣🤣
خیلی شر بود ولی الان آرومه
شوهر من هیچکس از دستش در امان نبوده تقریبا همه رو کتک میزده حتی صابخونشون صبح که داشته میرفته سرکار رفته روپشت بوم یه شیشه بزرگ روش پرت کرده یا مثلا داداشش رو چنان کتک میزده که هنوز ازش کینه داره خلاصه شر بوده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز