شعار منم این بود من ب شوهرم اعتماد دارم
الانم واقعا دارم چون زندگیمو دوست دارم سال ها تلاش کردم برای خرید خونه و ماشین از خیلی چیزها زدم
بعد سال ها بچه دار شدم نشستم دارم زندگی میکنم از وجود دخترم لذت میبرم
ولی کاش زمان برمیگشت عقب نمیذاشتم بره
قبلا با چشم بسته ب شوهرم اعتماد داشتم
الان با چشم باز ندارم
سفر ک دیکه نمیتونه بره اون گروه هم مهمونی بگیرن نمیتونه بره ولی اون شب ک مهمونی داشتن جسم شوهرم پیشم بود روحش اونجا