استرس خواستگاری

عضویت: 1398/01/20

تعداد پست: 22903

نه چون سنتی نبود

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

1403/09/23

|

20:15

1 نفر لایک کرده اند ...

mikimoss

عضویت: 1401/09/07

تعداد پست: 1309

اره درکت میکنم

1403/09/23

|

20:15

1 نفر لایک کرده اند ...

tohgizi

عضویت: 1400/05/12

تعداد پست: 9796

هنوز خواستگاری ک خونه راه بدیم نداشتم 😂🥲

میخوام از احسان براتون بنویسم... آخ احسان فدای اون چشای عسلیت بشم😍دیگه تو نینی سایت معروف شدی کاربرا ازم میخان امضامو کامل کنم 😌🤣

1403/09/23

|

20:15

2 نفر لایک کرده اند ...

پفک_کرانچی

عضویت: 1403/06/11

تعداد پست: 4058

استرس داره واقعا

فوبیا چایی بیاری بریزهههه یا دستات بلرزه اصلا چجوری تعارف کنی کجا بشینی و ...

1403/09/23

|

20:16

0 نفر لایک کرده اند ...

قاصدک_تبار

مدیر استارتر

عضویت: 1402/11/14

تعداد پست: 1700

استرس داره واقعا فوبیا چایی بیاری بریزهههه یا دستات بلرزه اصلا چجوری تعارف کنی کجا بشینی و ...

دقیقا دقیقا 🥺🥺🥺😭😭😭

1403/09/23

|

20:16

1 نفر لایک کرده اند ...

شرااااااااااره

عضویت: 1403/07/03

تعداد پست: 1569

استرس داره واقعا فوبیا چایی بیاری بریزهههه یا دستات بلرزه اصلا چجوری تعارف کنی کجا بشینی و ...

ممنون از دلداری دادن قشنگ تون🤣

وقتی که خداوند در دلهای شکسته جای دارد چرا به دستان کسی که بارها دلم را 💔 بوسه نزنم... ♥ ❌آقایون محترم درخواست دوستی ندهید❌ سعی کنید تــکــپــر باشید مِثِ من🌹

1403/09/23

|

20:16

1 نفر لایک کرده اند ...

elham_kk

عضویت: 1398/01/20

تعداد پست: 22903

استرس داره واقعا فوبیا چایی بیاری بریزهههه یا دستات بلرزه اصلا چجوری تعارف کنی کجا بشینی و ...

وا

مهمون نداشتین تا حالا؟

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

1403/09/23

|

20:17

1 نفر لایک کرده اند ...