یادش بخیر یه سال پیش بود
اومده بود تبریز میگفت بیا ببینمت اولین شب یلدامونه
پنجشنبه بود
موهاشو دقیق مدلی که من گفته بودم زده بود
نشد اون شب برم چند دقیقه ببینمش
به جاش شنبه رفتم صبح
انگار هر دومون میدونستیم روز آخره
اون روز آخرین روز شد که همو دیدیم و دیگه بدون حرفی بدون توضیحی از طرف هیچکدوممون تموم شد
رفتنت ویرونم کرد
شاید با دلیل میرفتی یا خدافظی بهتر کنار میومدم
ویرون شدم دوباره سرپا شدم
هم گله دارم از رفتنت هم شکر میکنم
چون کلاااااا یه آدم دیگه شدم
سرد بی احساس قوی
نا قابل ۱۳کیلو کم کردم
شنا حرفه ای یاد میگیرم
رانندگیم عالی شد
به پوستم میرسم عالی شده
رقص آذری یاد گرفتم
موهامو زدم حالا فرفریام در اومده
درس میخونم
آرایش کردن خیلی خوب بلد شدم
به جزئیات حساس شدم
مرسی که رفتی چون واقعا لایق من نبودی🙃
مرسی که اومدی چون ضربه نهایت دلیلی بر شکست افسردگیم شد🙂
حکمتت شکر خدایا