دیشب قرار بود امروز با هم دوتایی بریم وسیله بگیریم برا پیتزا بیاییم درست کنیم یه روز دوتایی چون خانوادش نزدیکند بیشتر اینجان خونه ما شوهرم گفت به خانوادم بگم بیان فردا خیلی محترمانه گفتم میشه عزیزم دوتایی باشیم یه موقع دیگه به خانوادت میگیم گفت باشه دوست داری تنهاباشیم مشکلی نیس حالا امروز مثه دو قطبی ها خوابید و بعدم گف خبری از اینچیزا نیس تو توهین میکنی به خونوادم 😔کلا ذوق من و کور کرد واقعا نمیدونم چیکار کنم 😔همش میخواد با اونا باشع ما حق دوتایی بودن و نداریم😓
اگه همیشه همینطوره‌چرا پیشنهاد میدی دو تایی باشین؟
الان نه پیش خانواده اش رفتین نه دوتایی بهتون خوش گذشت
ببین من چند بارم گفتم ...شما یه چادر پاره و کهنه بردار با یه دست لباس برو نوار غزه چادر بزن خیلی ارامشت بیشتره تا نزدیک مادرشوهر
تا وقتی نزدیک هستی همینه ...تمام سعیتو کن که برید جای دیگه
چآره ای نیست
همسر من ۶ سال اول زندگی مون خیییلی وابسته به خانواده اش بود و منم سعی کردم لذت ببرم همین
با وجود همه اذیت هایی که میشدم
تازه من بچه کوچیک هم داشتم چقد تربیت اونو خراب میکردن یا میگفتن شب بزار خونمون بمونه و....
سعی کن کنار بیای فقط خودت داری اذیت میشی
اووو سخت اش نکن
من اگه یه روز مادر شوهرم نمی‌گفتند میخوام بیام خودم به همسرم میگفتم دعوت شون کنیم
تولد ها سالگرد ازدواج پدر شوهر و مادرشوهرم براشون جشن میگرفتم
وای چقدر تلاش کردم بهم خوش بگذره. و گذشت
با همه سختی هاش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز