همه خونه مادربزرگم دعوتن من رو که دعوت نکردن من و شوهرم همیشه تنهایم شوهرم کسی رو نداره اینجا،مادربزرگم به مامانم گفته هر کس دوست داره بیاد ولی خودش عمرا اینجوری دعوت بشه بیاد خیلی حرف در میارن یبار اومد خونه ام شام هم درست کردم ولی نموند ،عیدا هم همه رو میگه من رو نمیگه منم به رسم ادب میرم سر میزنم بهش اون ولی اصلا نمیاد
من باردارم دلم گرفت حتی مامانم بفکر اینه پیش فامیلاش باشه