باور کن همین الانشم سرراهم حق ندارم از فروشگاه یه ماست بخرم
من با درس خوندن وشاغل شدن
پی خیلی از تنشها وتشنجهارو به تنم مالیدم
خیلی سخت گذشت این چند سال
هنوزم سخته
ولی دیگه داشتم تو این زندگی رسما دفن میشدم
الان هدف دارم
شادم
موفقم وبرای خودم کسی شدم
اونکه قرار نیس تغییر کنه
من حتی تو خونه هم بودم وبابیرون هیچ ارتباطی نداشتم
بازم روزبه روز محدود ترم میکرد
گاهی میگفت کاش میشد بزارمت توی گاو صندوق تا خیالم راحت بشه😐😐😐
یا میگفت کاش میشد بکشمت ودفنت کنم تا خیالم راحت بشه دیگه نگاهی روت نخواهد بود😐😐😐
این حد از بیماری رو من نمیتونم خوبش کنم
ولی میتونم خودمو قوی کنم واز زندگیم بیرونش کنم
چون دوتا بچه دارم
فعلا دارم میگذرونم