از صبح صد بار خودمو گذاشتم جای دختره
جای مادرش پدرش
گفتم آخه تو چطوری راحت زندگی کردی این همه سال بی وجدان ک...کش قاتل؟
که سر این زد تو گوشم
منم قهر کردم اومدم خونه دوستم
اینجام استفراغ کردم شدید
حرفمم نمیاد.موندم تو اتاق و فقط دراز کش افتادم و تو نت میگردم.
خونواده دوستمم بهش خبر دادن من اینجام.
فقط خیلی حالم بده تو رو خدا دلداریم بدین.
بگین که میتونم کنار بیام.بگین که مقصر نیس.
بذارین باور کنم😭😭😭😭
اشکم دراومده طاقت ندارم.اصلا حالم بده دارم میلرزم ترسیدم...نمیدونم چی کار کنم...همش یاد اون روزا میفتم که از من لب میگرفت ولی اون دختره رو تازه دفن کرده بودن