من روی رفت امدای زیاد شوهرم ب اونجا حساسم
در روز حداقل یه بار یه ساعت میره خودمونم دو تایی هفته ایی یه بار میریم
از رفت امدامون خبر دارن کی میریم کجا میریم
حالا ما چون حیاطمونم مشترکه وقتی میان حیاط تو رودربایستی میمونم برم نرم پیششون
مهمونی میاد مبجور میشم برم کمک نرم یه جوری میشن باهاام
با شوهرم حرف میزنن من عصبی میشم مثلا ی مدت شوهرم عمل کرده بود مادرشوهرم همش خونمون بود عین یه بچه میومد دور بر شوهرم و بهش میگفت جوجه من و کبوتر من
وااقعا شرایط رفتن نداریم شوهرمم میگه اگرم مولدارتین ادم دنیا بشم اینجا میمونم
بچه هم ندارم اونا رو بچه خیلیی حساسن میترسم حتی بچه دار بشم