ماه رمضان سال پیش اتفاقی برای من افتاد که واقعا وحشتناک بود بعدش که فهمیدم چی شده .......
چندین روز بود که پشتم دقیقا همون قسمتی که قلبم هس دردش میزد تو پشتم و فک نمیکردم که قلبم باشه یه شب که درد شدیدی داشتم از همسرم خواستم ماساژ بده دقیقا شب ۲۳ رمصان اما اون درد بدتر شد همسرم تو پزیرایی خواب بود و من از درد رو تخت به خودم میپیچیدم و در همون حال دیگه چیزی نفهمیدم اما حس کردم جای هستم که نه بیابان نه صحرا هیچ چیزی وجود نداشت زمین بود اما خاک نبود خیلی ترسناک اما بی نهایت ارامش دادشت و ارامشش منو به وجد اورده بود یهو یکی در گوش من گفت بخاطر سحری های که بی منت به همسرن میدی و نماز اول وقتت برمیگردی همینو گفت انگار یکی منو کوبوند روی تخت از خواب پریدم دقیقا موقع ادان بود از اون روز به بعد من هیچ دردی نداشتم ...
یکم ماورا رو جدی بگیرم یکم اعتقاداتمونو زیر رو کونیم و همه چی رو سرسری نگذریم این دنیا جای موندن نیست