بعداز چهارسال اومدم اینجا .دلم برای حال دلم خیلی میسوزه من فقط بیست سالم بود یه دختر بلند پرواز باهزاران آرزو داشتم واسه کنکور درس میخوندم که سروکلش پیداشد خانوادم اصلا دست دست نکردن چرا چون دختر کوچیکشون میخاست ازدواج کنه ومن که بزرگه بودم مانعش بودم جلوشو میگرفت بعداز شش ماه اشنایی نه چندان ازدواج کردیم نگم بهتون این دوسال چقدر خون دل خوردم حرفایی که گفته بود قولهایی که داده بود دانشگاه نزاشت برم کتکهاش اذیتاش تااومدم به خانواذم بگم گفتن بشین سرجات ماابروداریم بعد عروسی باهزاران مکافات وتلاش راضی کردم برم درسمو بخونم .اماالان مادزم میگه باید بچه دارشم چون خواهرم میخاد حامله بشع مردم حرف درمیارن تازه میخام رنگ ازادی روببینم اخه پس این وسط من چی میشم چراهیشکی به فکرنیس
من به خودم و به خدام قول دادم که ثابت میکنم من لیاقتم بیشترازایناست
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
دارع فقط بهم عذاب وجدان میده نمیدونم بچه دارنشی من دق میکنم همش فکروخیال میکنم بچت نشع چی میشه
اه اه اه
هرکاری میخواد بکنه. چقدر از این مادرای ضعیف بچه بدبخت کن بدم میاد 😤
البته مادره زحمت کشیده، خیرت رو میخواد، شما باهاش خوش اخلاق باش. ولی همیشه خودتو شاد نشون بده و بگو من فعلا قصد بچهدار شدن ندارم. هرچی هم گفت انگار نه انگار .