منو پسرداییم همو خیلیییی میخواستیم
خیلیییی بیش از حد ب یکسری دلایل من نخواستم تموم شد
علاوه بر اینکه داغون شد
ازدواج کرده
منم همینطور
الان مراسم مادر بزرگمم
دختر داییم دختر خیلی بااصالتیه
ازم خواهش کردم در حد 30ثانیه باهاش حرف بزنم گفت افسردگی شدید داره فقط یکم باهاش حرف بزن با گوشی من دلش هوایی شده،ب دختر داییم گفته تو رو خدا فقط امشب سی ثانیه
میگه ریخته بهم از صبح سرم زده داره پرپر میشه
خیلی اصرار داره چیکار کنم🥺
از مورد پسرا هم نیست ک اصالت نداشته باشه بخواد زندگی خراب کنه