امروز خیلی پر انرژی بودم نمیخام خرابش کنم اما واقعأ یهو حالم بد شد من هرروز میرفتم خونه بابام اینا بد اوناهم اوایل میومدن یهو دیدم دیگه نمیان خب گفتم شاید دوست ندارن من بازم رفتم تااینکه دکتر بهم استراحت داد شوهرمم گفت دیگه هیجا نرو هرکی بخاد ببینت میاد اینجا منم گفتم باشه جالبه ک هیچکدوم نمیان ولی من بازم هفته ای دو بار میرم بهشون سر میزنم از اینور خواهرم اون روز میگه ی خدمتکار پیدا کردم ساعتی دویست میگیره بگو بیاد خونت رو تمیز کنه برا زایمانت من خیییلی بد ویار بودم الانم میگم ک استراحت مطلقم خواهرام فقط دوبار اومدن خونمو تمیز کردن مادرمم وقتی خیلی بچه بودم فوت کرد ۴تا خواهر دارم ۳تا داداش داداشام ک کلأ باهام قطع رابطه هستن زنگم نمیزنن بهم شاید بگید توقعم بالاست ولی دلم میخاست دورم شلوغ بود میومدن کمکم میکردن اون یکی خواهرم البته اوایل غذا اینا برام میفرستاد میومد کمکم ولی خیلی کم بهم سر زد شاید ماهی ی بار اما همش تلفنی درارتباطیم
حق داری عزیزم. با خواهر برادرات از مادر یکی هستید؟
دیگه باید یاد بگیریم از کسی انتظار نداشته باشیم
کی تو این اوضاع اقتصادی میتونه غذا برای کسی بفرسته
زندگی زمانی قشنگ میشه که انتظارات رو از آدما صفر کنی
همینم خوبه که خواهر بعضیا آرزو دارن یکی داشته باشند از خانوادشون که حتی بهش زنگ بزن
نمیدونم چی بگم شایدم حق دارن ب قول شما اصلأ شاید من بد بودم براشون چی بگم اما کاش بودن هروز چشمم ب در ک بابام بیاد اصلأنم بهشون نمیگم بیان غرورمو له نمیکنم آویزوون نمیشم اما هروز منتظرم یکی بیاد خونم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز