بخدا که دیوونه شدم انقدر فکر و خیال کردم اخه اینم شد زندگی ی مشترک که برای کارش دو هفته بره شهرای مختلف ؟! من همیشه باهاش میرفتم اما اخرین باری که باهاش رفتم اتفاق خیلی بدی افتاد که روانم رو بهم ریخت یک مدت کامل درگیرش بودم و چشمم ترسیده براب همین دو هفته نمیبینمش
از یه طرف میگم کاش کارش این نبود اما از طرف دیکه اکه شغلش این نبود وضع مالیمون اینطوری نبود
بالاخره بچم پدر میخواد فکر کنم انقدر ندیدتش عادت کرده
نمیتونم شغل همسرمو بگم اما خب بستگی داره ، یه بار دو سه ماه هیچ جا نمیره ، منظورم خارج از تهرانه ، اما یهو دیدی در عرض یک ماه چهار تا شهر مختلف رفت
حال روحیم واقعا بده شاید باور نکنید اما نیم ساعت پیش خواهر شوهرم زنگ زد به خونمون بر نداشتم تلفنو کلا از برق کشیدم انقدر بهم ریختم سر این موضوعا حوصله هیچکسیو ندارم