سلام من مجردم راستش بعضی از مادرها واقعا بلد نیستند احساساتشان رو ابراز کنند
گاهی اوقات ما بچه ها اول باید پیش قدم بشیم
بذار یک مثال از خودم بزنم
من خودم هر اتفاقی یا هرچیزی پیش بیاد به مامانم صد درصد میگم اما این همه سال حداقل از وقتی که مدرسه رفتم اصلا مادرم و بغل نکردم یا نبوسیدمش
مادرمم درگیر سرکارش بود و کنارم نبود واقعا
رابطمون در دبیرستان جوری شد که اصلا حرف نمیزدیم
اگرم میزدیم دعوا و بحث بود فقط
جوری که حتی گاهی از خودم میپرسیدم واقعا خانواده ات رو دوست داری ؟
هیچ حس محیتی تو وجودم نمیدیدم
تا اینکه با یکی آشنا شدم و با اون پسر روابطمون به شکست خورد و من ضربه روحی بدی دیدم که خودم الان فکر میکنم فقط واسه این به پسر نزدیک شدم چون محبت کلامی حتی یکبار از خانواده ام ندیدم
همین خودش یک فشار بزرگی برام تو سن کم بود
خلاصه شش ماه تحت درمان روانشناس بودم و کل زندگیم و واسه روانشناس تعریف کردم و حرفاش باعث شد من به خانواده ام نزدیک بشم
اوایل که همینجوری الکی مامانم و بغل میکردم تعجب میکرد میگفت چیزی لازم داری ؟
خودم بعدها از احساسم به مادرم گفتم که چقدر دوستش دارم و به فکرشم
یا واسش چایی و آبمیوه درست میکردم و سرکارش میبردم
الان جز مادر و جانم چیزی بهم نمیگه