2777
2789

همین چیزی که توی عنوان گفتم.

با جزئیات بگین

چون مادر من حس و مسیولیت مادری نسبت به من نداره.و بخاطر همین هم هست منم حسم نسبت به اون کمرنگ شده.

تک بچه اید یانه ؟ بچتون چطور . این حس چند فرزندی باعث نمیشه از بچهاتون زده بشین؟

راستشو بگین .خودمونیم.


من مادرمو خیلی دوست داشتم

اما با بزرگتر شدنم

متوجه شدم مادرم خواهرمو دوست داره

و خونشو بنام خواهرم زد

و خواهرم بمن گفت نیا اینجا خونه منه

منم دیگه نرفتم

خودم یک دختر دارم و خداروشکر بچه دیگه ای نمیخام که بینشون تبعیض بزارم

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

من خودم پسر دوست بودم

خدا خواست و بچه اولم پسر شد

بعدی دختر بود همیشه از این میترسیدم که حسی که به پسرم دارم به اون نداشته باشم

ولی خداروشکر الان دوتاشون رو به یک اندازه دوست دارم

ولی خب تفاوت هاشون باعث میشه شاید بعصی وقت ها به یکیش بيشتر توجه بشه


از وقتی مادر شدم بیشتر مادر خودم رو درک می کنم که چقدر تو بعضی مسایل خیلی حق داشته خیلی چیزا که میگفتم بچه دار بشم برام مهم نیست بچم چی کار کنه برام مهم شده عاشق بچه هام هستم ولی خب آدم هم هستم یه وقت هوایی خستم واقعا 

سلام من مجردم راستش بعضی از مادرها واقعا بلد نیستند احساساتشان رو ابراز کنند 

گاهی اوقات ما بچه ها اول باید پیش قدم بشیم 

بذار یک مثال از خودم بزنم 

من خودم هر اتفاقی یا هرچیزی پیش بیاد به مامانم صد درصد میگم اما این همه سال حداقل از وقتی که مدرسه رفتم اصلا مادرم و بغل نکردم یا نبوسیدمش 

مادرمم درگیر سرکارش بود و کنارم نبود واقعا 

رابطمون در دبیرستان جوری شد که اصلا حرف نمیزدیم 

اگرم می‌زدیم دعوا و بحث بود فقط 

جوری که حتی گاهی از خودم می‌پرسیدم واقعا خانواده ات رو دوست داری ؟

هیچ حس محیتی تو وجودم نمی‌دیدم 

تا اینکه با یکی آشنا شدم و با اون پسر روابطمون به شکست خورد و من ضربه روحی بدی دیدم که خودم الان فکر میکنم فقط واسه این به پسر نزدیک شدم چون محبت کلامی حتی یکبار از خانواده ام ندیدم 

همین خودش یک فشار بزرگی برام تو سن کم بود 

خلاصه شش ماه تحت درمان روانشناس بودم و کل زندگیم و واسه روانشناس تعریف کردم و حرفاش باعث شد من به خانواده ام نزدیک بشم 

اوایل که همینجوری الکی مامانم و بغل میکردم تعجب میکرد می‌گفت چیزی لازم داری ؟ 

خودم بعدها از احساسم به مادرم گفتم که چقدر دوستش دارم و به فکرشم 

یا واسش چایی و آبمیوه درست میکردم و سرکارش می‌بردم 

الان جز مادر و جانم چیزی بهم نمیگه 

دردی در سینه دارم که درمانی ندارد ‌...آواره کوچه و خیابون شدم بابا یک نگاهی بهم بکن تا کی این دوری رو تحمل کنم ؟ نمی‌خوای منو ببینی ؟ نکنه باهام قهری ؟ یک حرفی بزن بابا جیگر دخترت پر خون شده 

من مادرمو خیلی دوست داشتماما با بزرگتر شدنممتوجه شدم مادرم خواهرمو دوست دارهو خونشو بنام خواهرم زدو ...

مطمئنی مادرت مادر واقعی تونه؟ 

ب نام آن که آفریـــد مرا   و برای عشق زیـــبایــم ترا     خدای مهربانم  دوستــــــت دارم برای همه نعمت هایی ک برایم  لطف نمودی خدای مهربانم سپاس گذارم  برای   آفرینش   فرشته ای دوست داشتـــنی    چـــون     مـــــادر                   و آرامشی کــــه در آغوشش قرار    داد ــــی       امضای دوست تعلیق شده    melikaj20051982                          هرزگی روشن فکری نیست،بی حجابی هرزگی نیست، بهشت نیز اجباری نیست، مرد حیوانی بی اختیار نیست، و زن بودن علل گناه کسی نیست. حرف های دل یک دختر چادری
بعضیا واقعا همینطورن

بله تو این دنیا هر چیزی ممکنه



ب نام آن که آفریـــد مرا   و برای عشق زیـــبایــم ترا     خدای مهربانم  دوستــــــت دارم برای همه نعمت هایی ک برایم  لطف نمودی خدای مهربانم سپاس گذارم  برای   آفرینش   فرشته ای دوست داشتـــنی    چـــون     مـــــادر                   و آرامشی کــــه در آغوشش قرار    داد ــــی       امضای دوست تعلیق شده    melikaj20051982                          هرزگی روشن فکری نیست،بی حجابی هرزگی نیست، بهشت نیز اجباری نیست، مرد حیوانی بی اختیار نیست، و زن بودن علل گناه کسی نیست. حرف های دل یک دختر چادری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز