تو تاپیکای قبلیم کامل توضیح دادم که شوهرم دوماهه با منو خونوادم دشمن شده همش باهام بدرفتاری میکنه عذابم میده به خونوادم توهین میکنه…حالا سره چی؟
چون بابام رفته نمایشگاهی ک ماشینمونو فروختن گفته چرا ماشینشو انقد ارزون ورداشتین بی انصافی کردین و این حرفا…میگه چرا بابات پیگیر کارای منه؟!به اون چ ربطی داره؟!(فک کنید در این حد بیشعوره نفهمه ک نمیفهمه دلسوزی کرده همشم زیره سره بابای عجوزشه که پرش میکنه)
امروزم مامانم زنگ زد دعوتمون کرد شام گفت من نمیام خونه ی بابات و وقتی داشت منو میرسوند گفت دلم برات میسوزه که باید تاوان باباتو پس بدی
گفتم تو اگه مردی مشکلتو با طرف حسابت حل میکردی نه با من…گف منتظرم زنگ بزنه تا بهش بگم…من از کسی نمیترسم
بهش گفتم بحث ترس نیس انقد وقیحی که با خودت نمیگی یه عمر میخوای با طرف چشم تو چشم بشی گفت نمیخوام صدسال سیاه چشم تو چشم شم
حالم ازش بهم میخوره نمیدونم چجوری به بابام بگم این موضوعو😭خستم کرده از خودم بدم میاد با همچین ادمی زندگی میکنم