(هنوز خواهرشوهرم نبست دلی جدی ایم و مشاوره قبل ازدواج میریم)
من بااین دوستم خیلی صمیمی ام چندین ساله و به شدددت منو دوس داره
به اصرارخودش با برادرش اشنا شدیم برای ازدواج،
علاقه مند شدیم،ما یه دعوای گنده بینمون افتاد و کات کردیم ،اونموقعیم ک باهم بودیم دوستم خیلی حسادت میکرد میگفت اونو بیشتر دوس داری واسه اون بیشتر وقت میزاری ولی واسه من نه(بقزان اینجوری نبود)
گذشت و با اصرارای پسره و اصرار دوستم دوباره بهش فرصت دادم
ولی بازم رفتاراشو شروع کرد دوستم
خیلییی روم حساسه
باورتون میشه از دیشب پیشش بودم تا همین یکساعت پیش
اخرشداداشش گفت خیلی دلم برات تنگ شده میشه ببینمت
گفتم اره بیا برگشتنی تو برسون منو
دیگ به جای اینک با دوستم برگردم خونه گفتم اون برسونتم
ازاونموقع انگار دشمنم شده میگ اونو به من ترجیح دادی
شاتشو میزارم بیینید جیکارکنم باهاش
هم پسره رو دوس دارم هم دوستمو
ولی خسته شدم ازاین حسادتش و حساسیتش روم،هم میگ باید زنداداشم شی هم اینجوریهمه جیو زهرمارم میکنه
از عصبانیت امشب معده درد داره میکشتم
تروخدا بگید چیکارکتم