قبولی دانشگاه که بهش رسیدم...اما متاسفانه اینجا عاشق یک نفر شدم که ۱۵۰۰ کیلومتر ازم دورتره و هیچ امیدی به ازدواجمون ندارممم💔و با اینکه الان دارم آرزوم رو زندگی میکنم هیچ شوقی واسش ندارم 😑
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دیگه من هر کسی نیستم هر کی منو بخواد باید اینا رو داشته باشه
من نگفتم شما سطح پایینه. جسارت هم نمیکنم ولی اکثر دخترا همین دید رو دارن. اونوقت پسر مردم با چه امیدی بیاد سمت ازدواج تهش میشه همین روابط خیابونی. چون همه دخترا تا دقیقه اخر نمیتونن منتظر خواستگار مناسب باشن. چقد به خدا اعتماد داری؟
قبولی دانشگاه که بهش رسیدم...اما متاسفانه اینجا عاشق یک نفر شدم که ۱۵۰۰ کیلومتر ازم دورتره و هیچ امی ...
راستشو بگم ربطی به عاشق شدنت نداره. کلا ما خیلی ارزو ها رو حساب جهلمون نسبت به اون واقعیت میسازیم وقتی که بهش میرسیم بعد یه مدت انگیزه مون میپره برامون تکراری میشه. مثلا همین پسره وقتی که بهش برسی و عیب هاشو تو زندگی مشترک ببینی شاید بگی تو ارزوم زندگی میکنم ولی حس خوب ندارم یا بگی چقد ساده بودم عاشق این ادم شدم.