ساعت ۱۱ صبح بایدمرکز میبودم برای انتقال
به همسر جان گفتم کله پاچه بخره روز انتقال و سه روز بعدش صبحانه کله پاچه میخورم البته خیلی کم
قبل انتقال نشاسته با آب خوردم
بجای ساعت ۱۱،۱۱ونیم رفتم مرکز
مشاوره شدم و گفتن آمپول هیوسین رو نیمساعت قبل انتقال تزریق کن
رفتم آزمایشگاه تایم انتقالمو پرسیدم گفتن ۱۲ونیم
۱۲ با همسرجان رفتم سرویس بهداشتی زنونه،بیرون سرویس برام تزریق کرد کلی هم خندیدیم😄🤦♀️من نیمساعت قبل انتقال مثانه مو خالی کردم
رفتم داخل آزمایشگاه پیش در ورودی دکتر جنین شناس رو دیدم گفتم آقای دکتر نی نی هام در چه وضعیتی هستن گفت صبر کن برم داخل بهت میگم یه لباس مزخرف جراحی دادن پوشیدم و بعد صدام زدم برم جنین ببینم هی اینور اونور نگاه میکردم کو کجاست؟؟گفتن عکسش تو مانیتوره با چشم که نمیتونی ببینی؟
دکتر جنین شناس یسری سوالایی ازم پرسید فقط یچیز بهش گفتم گفتم چندتا نوه داری؟ گفت ۴ تا گفتم پدرشوهرم ۶۶ سالشه نوه نداره
خودش ناراحت شد
اصلا خودمو معرفی نکردم که کیم داشتم میومدم بیرون پرستارها به جنین شناس گفتن اقای دکتر ایشون فامیل دکتر فلانیه(فامیلم رییس همون مرکز بود)
ما دونفر بودیم برای انتقال
اول منو صدا زدن دراز کشیدم
تازه اونجا فهمیدم قراره اون دکتره جنین شناس که مرده برام انتقال بده🤦♀️به دکترم گفتم چرا بهم نگفتی گفت منم هستم نگران نباش
با موس سنو به حدی شکمم و مثانه مو دکترم فشار داد که چشام سیاهی رفت بعد انتقال دادن و منو بردن بخش
گفتن تا یساعت تکون نخورم دستشویی هم لگن بگیرن بعد یساعت میتونم راه برم