از ماشین پیاده نشد خودم تنها با حال بدم رفتم ی ساعت و نیم تو درمانگاه تا نوبتم بشه بعد دکتر برام ازمایش نوشت
بعد اومدم سوارماشین شدم رفتیم ازمایشگاه پارک کرد بعد بازم پیاده نشد خودم رفتم ازمایش دادم دلم برای تنهایی و بی کسی خودم سوخت
ازمایش دادم اومدم سوارماشین شدم خانم گفت شب امادس بیا بگیر ولی شوهرم اومدیم خونه ی کلمه حرف نزد باهام و رفت تو اتاق خوابید شب شد جوابو نگرفتم صبح زنگ زدم به ازمایشگاه
شماره پیگیری رو گفتم لینکشو فرستاد برام بعد گفتم خانم میشه بگید جوابش مثبت یا نه ؟ گفت مثبت
بخدا از ترسم چادرسرم کردم رفتم تو راه پله زنگ زدم حرف زدم با ازمایشگاه که شوهرم نشنوه
حالا چکار کنم ی ساله ازدواج کردم شوهرم خودش عاشق بچه بود حالا میگه یا سقطش کن یا خودت بزرگش کن چکار کنم من میترسم
توروخدا برام خواهری کنید مگه بارداری بهترین دوران ی زن نیست پس چرا از دیروز خون به جیگر من کرد پس اون حرفهاچی بود بهم زد الان من باید چکار کنم فکر کنید منم خواهرتونم توروخدا کمکم کنید
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز