2777
2789
عنوان

در خیالات خودم

56 بازدید | 0 پست

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست

مینشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت می شود آیا کمی

دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

چو غرق خاطراتم و غریق بی نجاتم و بی خواب و زابراهم و طوفان حال من:))                                            بیمتتی سابقم😆😁😍      دۉۉر لٛۉر زاٛێاٛره لٛرسۉ💗

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز