با دختره ی پوفیوز چنبار از دانشگاه با مترو برگشتیم خونه یعنی بین راه همو میدیدیم تا آخر میرفتیم
چندروز پیش الکی گفت خونمونو عوض کردیم من محله شما نمیام نگو میخواسته بپیچونه باهام نیاد حالا انگار من التماسش میکردم
امروز دیدم داره همون مسیرو با مترو میاد به ایستگاه محلمون که رسیدیم نزدیکش شدم باخوش رویی بهش گفتم من با اسنپ میرم تو پیاده برو بهت خوش بگذره از مترو تا خونمون نیم ساعت پیاده راهه
با شرمندگی نگاه کرد بهمو اون پیاده رفت و من با اسنپ که میتونستم اونم با خودم همراه کنم ولی نکردم
دروغ می گفته بود که اصلا با مترو نمیرم