من عزیزم سالها مثل خودت بودم. سریع به طعنه و کنایهی پنهون آدما پی میبردم و بدتر جوابشونو میدادم و رابطه هام خراب میشدن و دشمن تراشی میکردم برا خودم.
بعد یه عروسی اومد تو خانواده خالهم اینا از شمال. دختره بسیار عاااقل و با سیاست بود. و بسیار باهوش.
یه بار دیدم در جواب خواهرشوهرش که یه طعنه آشکارا بهش زد، برگشت با یه نگاه معصوم و لحن صادقانه پرسید: عزیزم منظورت چیه از این حرفی که زدی؟ ارتباط چشمیش رو هم قطع نمیکرد و واقعا منتظر جواب بود و هیچی نمیگفت.
دخترخالهم هنگ کرد! اصلا انتظار این برخوردو نداشت. به تته پته افتاد و اخرش هم کار به معذرت خواهی دخترخالهم که به سلیطه بودن مشهوره از عروسشون کشید.
بعدا دخترخالهم میگفت عروس با اون کارش منو شرمنده کرد و خیلی محترمانه با خاک یکسانم کرد.
بعدش منم دیدم این روش خیلی بهتره تا دهن به دهن گذاشتن با ادما و گارد گرفتن در برابر حرفاشون.
شروع کردم تو روابطم امتحانش کردن. عااالی نتیجه داد
هم احترامم حفظ میشد. هم دشمنام کمتر میشدن و هم شرمنده میشدن از خرفشون و هم اینکه دیگه تکرارش نمیکردن و رفتارشون باهام محترمانه میشد