2777
2789
عنوان

رفیقم گفت نخوندم و هجده شد

161 بازدید | 13 پست

بعد میگم آخ گفتی نخوندم گفت ار از دفعه های قبل یادم بو:/بعد منی که خودمو پاره کردم و ۱۶ شدم 

یه حس خیلی قوی بهم میگه که دروغ میگه و عین سگ میخونه وگرنه چجوری تو زیست با نخوندن شده هجده

شک نکن مطمئن باش

درضمن بهش نگو دوست دیگه

خلاصه بگم من یه دانش آموز کنکوریم (تجربی♡)دوست دارم گزارشکار روزانه ام رو باهاتون به اشتراک بزارم...تنها هدفم از اومدن به سایت فقط ایجاد انگیزه برای خودمه!♡●دانشجوی دندان پزشکی آینده😍🦷" میشه برای قبولیم صلوات بفرستین🥲 '

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



منم همیشه اینجوری بودم

چون سرکلاس و وسط سال خوب میخوندم سر امتحانای ترم نخونده هفده هجده رو میگرفتم میخوندم راحت بیست

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤

شاید تو یه رفتاری نشون دادی که اون وقتی درس میخونه ترجیح داده بهت نگه. من یکی از همکلاسیام همینجوری بود اگه می‌گفتیم دو ساعت درس خوندیم سریع شروع میکرد چصناله. که خوش بحالت و من که تمرکز ندارم و نمیتونم بخونمو فلان.  ادم ترجیح میداد هیچی نگه اصن

منم همیشه اینجوری بودمچون سرکلاس و وسط سال خوب میخوندم سر امتحانای ترم نخونده هفده هجده رو میگرفتم م ...

نه درسای الان خیلی سنگینه منم تا نهم همین بودم

بعد وسط صحبتاش یهو لو داد خو ۳ ۴ ساعت خونده بودم دیگه

حالا اونم اگ راس گفته باشه


خونده یه دوست داشتم بت من همین کارو کرد و گفت نمیخونم رفت مدرسه نمونه گفت نمیخونم معدل بابا آورد باعث شد افت تحصیلی کنم باعث شد خیلی کارام عقل بیوفته قبول نشم فقط خدا ازش نگذره عوضی 


نه درسای الان خیلی سنگینه منم تا نهم همین بودمبعد وسط صحبتاش یهو لو داد خو ۳ ۴ ساعت خونده بودم دیگهح ...

من دوست شمارو قضاوت نمیکنم خودمو گفتم

هرکسی اونجوری گفت که دروغ نمیگه

درس هم همیشه برای آدم سخته امروز و دیروز نداره باید فشار بیاری تا بره تو مغز حالا یکی راحت میگیره یکی سختتر 

والا برای ماهم سخت بود حالا چون من میگم درسم خوب بوده شما میگید برای شما راحت بوده

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

شفای مریض

sahel4000 | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز