بچه ها یه هم کلاسی دارم قرار بود کتابخونه ی ملی این ۱۰ روز رو باهم درس بخونیم هی خودش اصرار میکرد من قبول نمیکردم میگفتم حوصله ندارم راه دوره و فلان ؛ امروز گفت فردا بیا از صبح بشینیم تا عصر بکوب بخونیم این ۱۰ روز باقی مونده رو بیا باهم بخونیم حیفه فقط ۱۰ روز مونده و کلی حرف زدیم
الان شب زنگ زد ک آره با رفیقم علی صحبت کردم از پس فردا برم ونبالش صبح تا شب باهم درس بخونیم عیب نداره فردا اون قرار نیس بیاد فردا بیا بریم کتابخونه باهم درس بخونیم ..
منم بهش گفتم فردام نمیام برو بخون
منم یکیو پیدا میکنم از فردا با اون میرم کتابخونه واسه درس..
حس کردم بهم بی احترامی کرد بعده اون همه اصرار و حرف یهویی برگشت گفت رفیقم میگ این ۱۰ روز رو خودم میام باهم بخونیم