دیروز صبح ساعت ۵ونیم اینا یهو از خواب بیدار شدم بعد یخورده اطراف و نگاه کردم دوباره خواستم بخوابم تو ذهنم کاملا غیر ارادی گفتم خدایا شوهر آیندم هرکی هست بیاد تو خوابم خیلی کنجکاوم
خواب پسرعموم رو دیدم که اومده بودن خونمون وقتی میخواستن برن دیدن دم در همسایهمون دعواشون شده بود جلو خونشون پر خون بود و میگفتن بابای همسایمون مرده...خلاصه پسرعموم و خونوادش با ناراحتی از خونمون رفتن
دوباره ظهرش خواستم بخوابم باز همین جمله ناخوداگاه اومد تو ذهنم وقتی خوابیدم
خواب دیدم با یکی که اتفاقا میشناسمش نامزد بودم بعد رفته بودیم بیرون میخواست واسم طلا بخره در همین حد بود
به نظرتون یعنی چی حالا؟