ما تو ی شهر دیگه ی باغ داریم
ک ما گاهی میریم سر میزنیم
یبار تنها رفتم و دیر وفتم رفتم همسرمم نبود
من بودمو پسرم که ۶ ماهشم نشده بود
یهو ماشینم افتاد تو چاله وسط بیاابونی ک هیچ نوری نبود
و خوردم ب تاریکی
و صداش گرگ و جک و جونورا میومد وفقط نشستم تو ماشین و زنگ زدم پسر عموهام تا بیان
و اونام تا برسن شد ساعت ۱۰.۱۱