سلام بچها خوبید
من امروز رفتم تا با یه آقایی آشنا بشم
معرفی شدیم
قرار بود ببینیم همدیگرو میپسندیم یا نه
همینکه نشستم تو ماشین شروع کرد به تعریف کردنو که چقدر خوشگلی فلان بعد ایشون ایقد ذوق زده بود که میگفت دستتو بهم بده 😑😑 و بهشگفتم که من به یه چیزایی معتقدم و از خط قرمزامه
همینطور که بین مسیر میرفتیم یجا وایساد و از اینکه قراره در آیندهذچیکار کنه و... میگفت یهو منو کشیدتو بغلش و بوسیدم😑😑😑
منم قفل کردم و اینقدر خجالت کشیده بودم و هنگ بودم که چیزی نگفتم هی داشتم میگفتم خدایا یعنی دیگه گیر افتادم یعنی دیگه بهش آلوده شدم؟؟باید تااخرش بمونم؟؟؟ که یهوو یه صدای وحشتناک با یه جرقههه بالای سرمون راست شد یه ماشین از پشت بهمون زد و تیکه تیکه شد افتاد جلومون طی پنج ثانیه کل اتفاقای زندگیم و نشونه ها اومدن جلو چشممم ممکن بود من الان با این پسرع کثافت مرده بودممم
فقط گیج منگ بودم و داد زدم فقط میخام برم خونمون یه ماشین گرفتم و اومدم و الان خونممم😭😭😭