و این حرفااا
من تا چند وقت پیش فکر میکردم همه متمدن شدن و تیکه انداختن تموم شده تا مسافرت رفتیم یه شهر کوچیک در اصل بخاطر ی کار واجبی که پیش اومده بود واسه بابام
منو مامانم رفتیم یکم بگردیم
مامانم محجبه و چادریه و سنگین منم ساده پوشیده بودم جوری نگاه میکردن انگار لختی
یعنی انواع اقسام تیکه هاا
سوت زدن
تا نگاه های عجیب غریب
اسم شهرم نمبگم چون دعوا میشه اما کوچیکه و خیلی براتون اشنا نیست