خواهش می کنم بخونید تاپیکم رو تورو خدا خیلی نیاز دارم به نظراتتون..
خانما من دانشجو هستم مدتی به خاطر یه سری مشکلات خانوادگی نتونستم یه مبحث از دروس رو خیلی خوب بخونم.
دیشب هم مهمون داشتیم مامانم انتظار داشت مهمونارو راه بندازم و درس نخونم.
منم دلم براش سوخت چون دیسک کمر داره کمکش کردم گفتم عیب نداره فردا از صبح تا شب می خونم می رم امتحانمو میدم.
چون شدیدا بدخوابم قبل خواب التماسشون کردم که صبح سر و صدای بیجا نکنن که بتونم استراحت کنم چون خشکی چشم دارم اگه خوابم کمتر از پنج ساعت باشه سردرد امونم رو می بره.
دقیقا سه ساعت بیشتر نخوابیده بودم که بابام پا شده رفت دستشویی تو روشور داشت ریششو میزد منم با صدای دستگاه از خواب پاشدم دیگه خوابم نبرد.. یه سردرد وحشتناک داشتم.
اعصابم خیلی خرد شد رفتم بیرون دعوا کردم باهاشون گفتم درکم نمی کنید.. کمکم نمی کنید انتظاراتتون زیاده اخرشم باز رعایت حالم رو نمی کنید.
مامانم اومده تو اتاق یکم پیش نتاراحت وگریون که تو خیلی ورپریده ای خیلی بی ادبی و ما پدر و مادرتیم اگه بدی هم در حقت کنیم حق نداری باهامون این طوری حرف بزنی...داشت گریه می کرد.. خیلی حالم خراب شد... بغض گلومو گرفت منم نمی خواستم بی ادبی کنم ولی به خدا از صبح تا الان سردرد امونم رو بریده و خوابمم نمی بره خیلی نگران امتحانمم.
به نظرتون واقعا کار بدی کردم؟ یعنی چون بابام بوده باز حق نداشتم دعوا کنم باهاشون؟