تاریخچه گوگلش سرچ کرده بود متن تبریک تولد به همسر و عشق و عاشقانه در صورتی که تولد من نیست و گذشته. داغونم. و یکماه هست ک خیلی کم محلم میکرد. قبلا یکسال پیش تو خونه مچش گرفتم و بهش گفتم هرچیزی ازت ببینم حتی در حد پیام دیگه نمیمونم و تو این یکسال یبار قبلا بهم دروغ گفت و هیچی نگفتم الانم این مطمئنم خیانت میکنه بازهم. انگار عاشقم نیست حس میکنم از روز اول نبوده. خیلی بهم گیر داده ک چته چرا یهو اینطوری شوی من هیچ نگفتم اما فکرکنم فهمیده همش میگه رفتی پای سبستم اومدی ور عرض یک ثانیه عوض شدی. بنظرتون بپرسم ازش؟ نگفتم بهش چون گفتم قطعا انکار میکنه و میفهمه چکش میکنم. میدونم اگر بگم دروغ میگه انکار میکنه و میخواد منو مقصر کنه و خسته شدم بهم گفت اگر زندگی رو نمیخوای دنبال بهانه نباش برای متهم کردنم چون خیلی گیر داد منم گفتم دست از کارات نمیکشی دست از گذشته ات نمیکشی هنوز داری ادامه میدی بسه دیگه. بهش گفتم اره نمیخوام بیا توافقی جداشیم گفت باید بگی چیشده
نه اصلا نگو بهش قضیه رو
خدا صبرت بده
اصلا نگو
قبول ک نمیکنه همه جا هم بدنامت میکنه ک شکاک هست و فلان ی دلیل بیخودم میاره ک بیشتر میسوزی
ببین این چیزایی که گفتی
مطمئن باش یروزی از این مرد جدا میشی حالادوسال دیگه ده سال دیگه
حتی ممکنه خودش پرتت کنه بیرون
پس تا جوونی جداشو
قبل از جذابیت به خودت برس عمل لازمه انجام بدی دندونپزشکی بری باشگاه بری و پس اندازی داشته باشی
یکسال ب خودت برس و بعد جدا شو
جدای توزندگیت هست حلادیریازود
اگه مامان و بابات پشتت هستن
اگه قوی هستی جداشوووو
دیگه وقتی با زن تو خونه گرفتیش منتظری ازش چی ببینی؟
یا واقع بین باش و کنار بیا
یا جدا شو
و البته خواهرانه من جای شما بودم جدا میشدم چون بچه هم نداری اصلا جای تعلل نیست
ببین من یه زوجی رو میشناسم که هنوز زیر یه سقف نرفته بودن و پسره خیانت میکرد به دختره خیانت در حد اینکه خونه یه روزه میگرفت و دختر میبرد و اینا. بعد که دختره فهمید همه ماها که چندتا دوست بودیم و در جریان این مسایل بودیم فکر کردیم دختره صد در صد قرار ازدواج رو کنسل میکنه دیگه. ولی ازدواج هم کردن و الان حدود یک سالی هست که دارن تو یه خونه زندکی میکنن و خیلی تو اینستا تظاهر میکنن که زوج خوبی هستن