انگاری داری زندگی منو میگی ۱۵ ساله عروس شونم از روز خواستگاری تا الان مادرشوهرم بی محلم می کنه حتی بچه هام رو هم دوست نداره، ۳ ۴ سالی میشه منم دقیقا عین خودش شدم حتی بدتر، تا دعوت نکنه نمی رم، هیچ عیدی رو تبریک نمیگم، روز مادر نمی رم برای تبریک
ببین خودتو ناراحت نکن مهم شوهرته که خداروشکر دوست داره
اینو همیشه یادت باشه وقتی باهات اینطور رفتار میکن با خانواده شوهرت در نیفت ببهشون بی احترامی نکن ولی صمیمی هم نباش توعم باهاشون عادی رفتار کن
به یه ورت کی هست که بخواد برات دغدغه بشه
به جهنم ، اون که میاد بشین کنارِ شوهرت، بگو بخند کن با شوهرت ، سعی نکن به مادر شوهرت محبت کنی یا خودت رو بهش ثابت کنی چون نتیجه ی برعکس میده ، بی تفاوت بودن و نادیده گرفتنش بهترین کارِ
اینجور آدما لایق محبت نیستن فقط باید سگ محل بشن، من ۳ ۴ ساله سگ محلش می کنم تازه یادش افتاده عروس داره ولی دیگه من اون آدم سابق نیستم و نمیشم
به درک مگه مهمه نه مادرشوهر منم به ظاهر خوبه تو باطن به خونم تشنست نه تنها از من حتی از فامیلام که ندیدم بدش میاد حتی نسبت به بچه‌ای یکی دوساله فامیلم کینه داره برام مهم نیست پریروز یه برگه ازم میخواست که عکس بگیرم براش بفرستم اول که زنگ زد به شوهرم گفت میدونست شوهرم خونه نیست به خودم زنگ نزد بعدم که براش فرستادم پیام دادم حال و احوال کردم نکبت عقده ای فقط نوشت سلام دستت درد نکنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز