بینید من حق دارم ناراحت باشم یا نه
مگه مرد زن میگیره اون زن بدبخت تو خونش مث سگ جون نمیکنه امشب خونه مامانم بودیم مامانم عروس هلندی داره کلی هم حرف میزنه شوهرم میگفت اینا چین اخ صدا میدم مامان من اگه ما بیاریم تو خونمون از این چیزا بدش میاد ما بالا سر مادر شوهرم اینا زندگی میکنیم منم گفتم مگه خونه مانده هر کس اختیار خونه خودشو داره مگه من میرم ب مامان تو بگم چکار کن چکار نکن ..
داد زد سر من پیش همه گفت دهنتو ببند اومدیم بیرون بمن میگه سلطان خونه مامانمه آخه این حرفه اگه سلطان مامانه غلط کرد اومد زن گرفت اصلا خونه مادر شوهرم اینا ی طبقه بوده این با خرج خودش ساخت ی قرونم به این ندادن ک الان میگه سلطان خونه مامانمه . خوب آدم ناراحت میشه من زنشم من الان دارم تو خونش زحمت میکشم
حتی مامانشم یبار بهم گفت ک سلطان خونه شمام منم این حرفه ؟ بعداً من دلم خیلی شکست حالا اون بش برخورد و گرفت خوابید ی چیزیم بدهکار شدیم بهش
یبار هم مامانم رفت مسافرت عروس هلندی هاشو چند روز گذاشت پیش من مامانش آنقدر گفت اخ اخ و بمن اخم میکرد ک شوهرم اومد بالا حسابی زد منو
...
منتی هم نمیذارن ولی من تموم کارا مامانشو میکنم با اینکه ۱۸ سالمه تون دوتا عروس هاش اصلا اصلا حتی محل مادر شوهرمم نمیدن بخدا شوهرمم خرجشو میده میگم وظیفته مادرته باید بدی
مریض میشه من میبرمش بیمارستان کاری داشته باشه مهمونی داشته باشه من میرم .بازم شوهرم نمک نشناسه
اصن میگم روزا اول میدونست من از این سگ جیبی ها دوس دارم گفت عزیزم قول مردونه میدم برات بخرم حالا ک ازدواج کردیم میگه برو بابا مامانم ناراحت میشه از خونه پیرامون میکنه بیرون نمیذاره خوب اونجا خونه منه از قدیم گفتن چهار دیواری اختیاری. بخدا ی قرون خونمون مامان بابام کمک ندارن خودش ساخته سندشم بنام خودمونه میگه ن این خونه مشترکع
بچه ها خواهرشو و داداششم ک میان خو بدون در زدن میان انگار طویلست بمن میگه خونه خودشو نه اینجا هر کار دلشون بخواد بکنن . یبار دختر خواهر شوهرم خونه نبودم رفته بود درو کشو هامو باز کرده بود خوب شاید چیز شخصی دارم تو اون بی صاحب مونده با مادر شوهرم یبار مادرش مریض شد آورد خونش برسه بهش برداشته بود بدون اجازه برده بودم خونه من دستشویی توالت فرنگی بخدا ببخشید حالتو بهم میزنم تموم تیکه ها دستشوییش مونده بود نشسته بود عوق زدم وشستم منم ک وسواس دیدم یهو در خونمون باز کرد اومد بیرون خیلی ریلکس رفت پایین شانس منم اون موقع خونم خیلی بهم ریخته و کثیف بود مامانش رفت برام حرف در آورد این چ زندگیه آخه ..پدر شوهرم کمیگ دخترم بره در کشو هانونم باز کنه خونه داداششم میتونه