خونمون نزدیک همه من هر روز صبح سره ساعت ۷ و نیم دم درشون میرم زنگ و میزنم بعد یه رب میاد پایین نه معذرت خواهی میکنه نه چیزی تازه بدهکارم هست امروز برای اولین بار گفتم عزیزم چرا دیر میای مثل این دخترای یه هورتی گفت مهمون داشتیم تا آماده شم دیر شد از فردا تو برو 😐
نمیتونم باهاش قطع ارتباط کنم چون دوست صمیمیه بگید جیکار کنم آنقدر صبحا دم درشون میمونم دل و رودم شبا درد میگیره ار سرما
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بگو مریض شدم مامانم دعوام کرد گفت دیگه صبح خودت برو، تو سرما حق نداری وایسی
مَرا هزار امید هست و هیچکدومِش ديگه تو نیستی😎 دید هرکسی به دنیا متفاوته و همین تفاوت دیدگاه ها زندگی و صحبت ها رو جذاب میکنه، پس نگاه هیچکس به زندگی غلط نیست، چون ما هنوز از خیلی اتفاقایی که تو این دنیا رخ میده خبر نداریم😉😊
یروز تو دیر کن گفت چرا دیر کردی مثل خودش جوابشو بده
آخه من نمیتونم مثل اون باشم اون بی نظمه بی فکره نمیگه دوست چند سالمه با عصبانیت نع سلامی نه علیکی به قصد کشت گفت از فردا تو برو چیکار کنم مهمون داشتیم امروز مهمون داشتی روزای دیگه چی