وقتی آخر شب خسته از کارهای بچه داری و خونه داری و ...
وقتی همه توقع دارن سرم و ک گذاشتم زمین بیهوش شم
من تازه کتابام و باز میکنم
خیلی وقتا نمیفهمم چی دارم میخونم
حیلی وقتا خوابم میبره
مهم نیست من تلاشم و میکنم
گاهی مغز خسته از کار و تلاشم هی بهم تلنگر میزنه بیخیال
بقیه رو ببین
سرشون گرمه به بچه و لباس و ارایشگاه و طلا و...
ولی من هدفم و انتخاب کردم و نمیزارم هیچ چی مانع از حرکت من بشه
بمونه به یادگار از روزهای سخت