منم دخترم همین بود .مشکل من نه فقط مدرسه که توی خونه با خواهرزاده خودم بود .مادرش شاغل بود و از صبح تا شب دخترش پیش من بود .ما کاریش نداشتیم میرفت جلوی باباش یا مامانش یا مامان و بابای خودم گریه میکرد که این منو زده یا فلان وسایلمو برداشته و .. حالا دوچرخه دخترم رو میگرفت میگفت نوبتی ده دور میزد یهنو ما مثلا میگفتیم دیگه نوبت دختر منه بعد همون لحظه مامانش میرسید میگفت اینا به من نمیدن بازی کنم .خواهرم میگفت چطور دلتون میاد بچه من مادر بالاسرش نیست بهش زور میگید !
فقط من میدونم حق با دخترم هست همیشه و دیدم که هنوز که هنوزه جز دخترای عاقل کلاسشونه که معلمهای هر سالش به من اینو گفتن .میگفتن دخترت خوب بلده چه جوری بدون دعوا اختلاف بین دوستای خودش رو حل کنه .
نگران نباش اون خودش میتونه مشکلش رو حل کنه و یاد میگیره .
اما اون خانم هیچ وقت مسرش موفق نخواهد شد چون همیشه از بچه اون زرنگتر هست که بیاد سراغش و اینکه خیلی جاها دیگه دعوا و کتک کاری و دروغ جواب نمیده .