2777
2789
عنوان

بیایید داستان زندگیموبراتون بگم

3256 بازدید | 184 پست

هستید بگم

الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام دخترامیخوام داستان زندگیمو کوتاه ومختصربگم وبگم تاوقتی باکفش کسی راه نرفتید قضاوتش نکنید

تویه خانواده زیر فقر بدنیااومدم وقتی 7سالم بود مجبور بودم کارکنم

وهم مدرسه برم بزرگتر که شدم ازسال دوم راهنمایی دیگه مدرسه نرفتم وفقط سر امتحان میرفتم و درسم همیشه خوب بود

اینم بگم کار که میگم کارتوی خونه بود که بامادرم کارمیکردم

اون موقع از13سالگی خواستگارداشتم

15سالم بود یکی عاشقم شدومنم اون وخیلی دوستش داشتم

خانوادم فهمیدن و یه روزچندنفری ریختن سر اون پسره دماغ ودندوناش وشکوندن وتهدیدش کردن چندوقت رفت و دوباره بازهم برگشت ولی همچنان خانوادم مخالفت کردن

و اون برای همیشه رفت😔

بعد اون دیگه من علاقه ای به درس خوندن نداشتم هیچ جانمیرفتم

عروسی نمی رفتم


تااینکه همسرم اومد خواستگاریم نزدیک سه سال خواستگارم بود ولی بازهم خانوادم بخاطرشرایط مالیمون قبول نمیکردن

پدرشوهرعوضیم خیلی زبون باز بود وباوعده های دروغین که ما فقط دختر تون ومیخوایم وهرچی شما بگید همون کارومیکنیم

شوهرم اون موقع زنگ میزد گریه میکرد که من بدون تومیمیرم هزارتا التماس دیگه ومن ساده هم فکرمیکردم واقعا عاشقمه

تو اون خونه دیگه خسته شده بودم

ومیخواستم از اون زندگی خلاص بشم ولی ای دل غافل ازچاله افتادم توچاه

پدرعوضیش پیشنهاد داد فرارکنم باپسرش منم قبول کردم یه وقت چشم باز کردم دیدم وای چه غلطی کردم

نو خونه امون خون به پا شده بود خواهر ای دیگمو کتک زده بودن که یادنگیرن

بالاخره بابا موبه زور آوردن امضا کردو رفت

ولی من اون موقع پیرشدن پدرمودرعرض دو روزی که من از خونه فرارکرده بودم و دیدم شرمندگیشو دیدم😭😭😭

ولی دیگه راه برگشتی نداشتم ولی کاش همون موقع برمیگشتم


الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭

خب کسی نیست ادامه ندم

الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭
ریپ بزن

بیا عزیز

الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭


پامو که گذاشتم تو خونه ی این عوضی تا ره آغازبدبختیام بود

دوماه بود عروسی کرده بودیم خوردوخوراکمون باپدرشوهرم اینا بود

چون من حتی یه دونه قاشق هم نداشتم یه شب که توی خواب بودم دیدم مشت ولگده کخ به سروصورتم میخوره

دیدم شوهر مه بدون هیچ دلیلی منو کتک میزنه

وقتی ازش پرسیدم چرامنومیزدی

گفت یادم نمیاد

یکسال بامادرشوهرم اینا بودخوردوخوراکمون و یه اتاق داده بودن بهمون که فقط یه دونه فرش نه متری انداخته بودن به روزمادرشوهرم گفت باید خوردوخوراکتونو جدا کنید

گفتم من که هیچی ندارم گفت به من مربوط نیست التماس کردم که ماروجدانکنید

الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭

بدون هیچی جدا شدم یه قابلمه و یه ماهیتابه کهنه بهم داد وبادوتاقاشق بشقاب روی کباب پز که تو پشت بوم بود غذا درست میکردم که یخچال داشتم نه گاز هیچی خانوادم هم کلا تر دم کرده بودند 


الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭

تازه آغازدعواهامون بود شوهرم هیچی نمی خرید ومن بادشکم حامله شایدشبح تا شب یه وعده غذا میخوردم

یادمه خیلی هوس ساندویچ کرده بودم چندروزگفتم بالاخره خرید کنم باذوق داشتم میخوردم چنان سیلی زد توگوشم فکرکردم خونه منفجرشد

الهم عجل لولیک الفرج💚میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستید💚💚💚شده ازدردبخندی که نبارد چشمت؟؟؟😔من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم😔مرادردیست اندردل که گرگویم زبان سوزد 😔وگردم درزنم ترسم که مغز استخوان سوزد😔منجم کوکب بخت مراازبرج بیرون کن😔که من کم طالعم ترسم زآهم آسمان سوزد😔😭
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   dandan78  |  6 ساعت پیش
توسط   نی_نی_یار_گمشده  |  7 ساعت پیش