سلام دوستان نمیخوام خیلی باز کنم داستانُ
فکر نکنین چون خواهر پسر بودم طرفشُ میگیرم
کلا معروفم به دل بزرگی و طرف حق بودن..
کلا نامزدیشون دو هفته طول کشید!
در طول همون دو هفته هم از دهن خودشون پرید و سوتی دادن معلوم شد چند ساله تلفنی با هم در ارتباطن و پیشنهاد دوستی هم با اصرار از سمت دختر بوده
(البته بگم که حس کرده بودیم ما چون رفتاراش یه چیزایی نشون میداد)
از اقواممونه و ارتباطمون نزدیک بود
خلاصه نامزد شد
دو هفته بعد داداشم سر یه داستانایی بهم زد
بهش حق میدم ولی نمیگم هیچ خطایی نداشت
اما دوباره چند روزی مثلا خوب بودن با هم
بعد دیگه کامل بهم خورد. این بار دو طرفه
دخترم گفت نمیخوام
هر دو تاشون مقصر بودن هر دو تاشون خطا کردن
داداش من پذیرفت که خطا کرده از خانوادش هم عذرخواهی کرد اما همچنان نمیخواستش دیگه فقط چون آشنا بودن نمیخواست روابط بیشتر بهم بریزه
اما اونا از کوتاه اومدن داداشم سو استفاده کردن و خلاصه نگم براتون که چیکارا که نکردن
هر جا نشستن حرف زدن که فلانی اینطوره فلانی اونطوره اینجوری کرده اونجوری کردخ