منم تازه چند روز بود زایمان کرده بودم بچم بغلم بود همونطور نشسته خوابم برده بود خاب دیدم آقای همسایه از پنجره اومده تو میگه بچت رو بده به من،منم میگفتم نمیدم چرا بدم میگفت باید بدی داش از دستم میکشید از ترس نفسم بند اومده بود از خواب پریدم.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز