انقده🤏 ولی زبونش ۱۰ متره
خودخوری و خوددرگیری میگیرم ازدستش
هی به خودم تذکرمیدم باهاش رسمی باش
باهاش همصحبت نشو
باهاش همکلام نشو بددله بدکینه ست زبونش خیلی تلخه خداازش نگذره
هی خودمو لعنت میکنم چرا باهاش حرف میزنم
دیشب توعروسی من یه چیزیو تعریف کردم بخندیم خب.
ازونجایی ک زن پسرعموی شوهرم همسرش مطلقه ست تازه ازدواج کردن گروهی نشسته بودیم بعد پسرعموش به بچم گفت ایشالله قمت خودت عروس شی عموجون ، منم گفتم ایشالله خودتونم بیت الله تشریف ببرید دیگه بستتونه و خندیدم ،بعدش حس کردم همسرش به خودش گرفته چون مطلقه بوده و ازحرفم پشیمون شدم یه جورایی سوتی بود. همینو توجمع جاری و خواهرشوهرم گفتم ک بخندیم همین مارکبرا بمن میگه توهمیشه همینی نپخته حرف میزنی .خیلی ناراحت شدم قلبم شکست
خودم اهل دل شکستن نیستم ولی چجوری حالشو بگیرم؟